ستمگر... قطعة ادبی از دیوانم گلها و گلبرگها پرنده باز... آن جوجه های عقاب را... برای چه نگه داشته ای؟ اگرچه قدری زیبا هستند...ولی... تصوّر اینکه وقتی بزرگ شدند...وقتی... منقارهایشان تیز , و چنگالهایشان , درّنده شد... پرنده هاییرا که...معصومانه , شادی می آفرینند و ,دوستشان دارم . ربوده و میدرند تصوّر اینکه وقتی بزرگ شدند... خرگوش های کوچک و بازیگوش را که در صحرا... شتابان , بسوی لانه هایشان میدوند زیرا فرزندانشان در انتظارند , اززمین برداشته... به قلّة کوهها میبرند...وآن جانوران بی پناه ووحشتزده را , قطعه قطعه می کنند ... از جوجه عقابهایت ...برایم عفریت مرگ ساخته اند چه شوم ومهیب ...آنهارا دوست نمیدارم , و... برایشان شعری نخواهم گفت ...در کدام ستمگرو خونخوار زیبایی و جاذبه ای هست ؟ که در جوجه عقاب های تو باشد cyrusamirmansouri@yahoo.com
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesارديبهشت 1391فروردين 1391 اسفند 1390 Authorsسیروس امیرمنصوریLinks
ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump |